امشب بارون اومد
یه بارون پاییزی
درست شنیدی پاییزی
حالا که دیگه هوا رو به سردی می ره و بعضی روزا اگه خدا دلش بخواد می تونی نم نم بارون رو حس کنی... دیگه کی می گه الان تابستونه یا که اصلا شهریور ؟ خب درسته که همه ی فصل ها خوشگلی های خودشون رو دارن و سر جاشون همشون قشنگن ولی فکر نمی کنم ایرادی داشته باشه این روزا شهریور مذاب کننده رو ول کنی و به جاش فکر های پاییزی کنی .
پاییز که میاد همه چی نو می شه. همه چی از اول شروع می شه. با تموم دغدغه هایی که واسه مدرسه رفتن داری یه آرامش خاصی هم آروم آروم احساس می کنی...
اون وقته که دیگه دلت نه مدرسه می خواد نه تابستون و نه حتی بارون های پاییز رو . دلت پرواز می کنه و می ره پیش زمستون وقتی که هر شب خواب برف و آدم برفی ببینی خدا هم یه شب غافل گیرت می کنه . صب که بیدار شی می بینی همه جا سفیده البته نه تو خونه ها.. تو بیرون ها.. . بعد از این که حسابی تو خواب و بیداری برف بازی کردی و دستات از بس تو برف بود بی حس شد خب مسلما دلت بهار می خواد .. بهار .. بهاری که حسابش از بقیه ی فصل ها جداست...
نمی دونم چی گفتم! اصلا چیزایی میاد تو فکرم که نمی دونم چی کارشون کنم! گفتم بنویسم. P: