چشم هایم را که روی هم می گذارم
صدای دویدن اسب های ارتش قوی ات را می شنوم
که حتما خبر برنده شدنمان را آورده اند !
بیشتر که چشم هایم را فشار می دهم
تو را هم روی قشنگ ترین اسب می بینم که برایم دست تکان می دهی
وقتی نزدیک تر می شوی
ثانیه ها هم معنی خود را از دست می دهند
می توان زمان را ترک کرد و معنای ثانیه ها را در چشم هایی پشت عینک دید !
1 . از اون جایی که خوابم میاد واقعا نفهمیدم چی گفتم. :-S