از مدرسه که اومدم یه سره رفتم پیش مامان نشستم.
من : مامان ..................... . (یه خواهش بزرگ!) باشه ؟!
مامان : حالا بزار ..... .
من : مامان خواهش می کنم . .....٬! برای تو که کاری نداره باشه؟ خواهش می کنم مامان... خواهش می کنم...
مامان : آخه این چه حرفیه که از مدرسه نیومده میای واسه من می زنی؟
من : یه نگاه به مامانم می کنم کیفم رو بر می دارم و می رم تو اتاقم ، مامانم نمی دونه ، اما من پشت در اتاقم گریه می کنم... گریه می کنم...