خب پینوکیو* هم اولش دروغ می گفت ، شیطونی می کرد ، حرف گوش نمی کرد !
پینوکیو همان پسرک ریز میزه ی چوبی که همه ی عالم و آدم را مسخره ی شیرین کاری های خود کرد و سپس شد همان پسر کوچولویی که پدر ژپتو می خواست و همه ی عالم و آدم را متحیر و متعجب شگفت انگیزی خود کرد!
1 . چون پینوکیو رو کسی به درستی نمی شناسه گفتم!
2 . من این جا چه کار می کنم؟ خدا می داند !