1 . دلم اون شامپوم رو می خواد که وقتی موهامو باهاش می شستم بوی شکلات نه فقط سرم ، کل وجودم رو می گرفت... حیف که دیگه نتونستم عین ِش رو پیدا کنم!
2 . قبل از این که هنوز مدرسه باز شه خدا خدا می کردم که راننده ی سرویسمون از یه راهی بره که از دمه اون پل بگذره . حالا که دیگه می دونم آقای راننده از روی پل می ره سعی می کنم دمه پنجره بشینم و هر بار که از روش رد می شیم سعی کنم زیرش رو ببینم .
هر کی منو تو همچین حالتی ببینه قطعا می خنده
و منم می خندم به این که چیزی نمی دونه و می خنده..
3 . کلاس ما طبقه ی چاهارم مدرسه مونه ، راستش وقتی زنگ تفریح می خوره با اون همهمه ای هم که تو پله ها می شه دقیقا وقتی از تموم چاهار طبقه بیام پایین و پام رو بزارم تو حیاط زنگ کلاس خورده !
این مسئله آنچنان اهمیتی برام نداره البته تا موقعی که فضای کلاسمون رو بتونم تحمل کنم !
4 . امروز تو یکی از کلاس ها یه خانوم معلم بود که تا دیدمش احساس کردم دوستش دارم همونجا آرزو کردم که کاش معلممون باشه
اونقدر حواسم پرت بود که یادم رفت آرزو کنم معلم چه درسیمون باشه !
5 . اوم.. بغلدستیم رو فراری دادم ،
یعنی کلا تو کلاس یه دختره تو نیم کتش تنها می شست به بغلدستیم گفتم نمی خوای بری پیشش ؟
انتظار نداشتم اما کیفش رو برداشت و رفت.
حالا وقتی تو نیم کتم تنهام راحت تر می تونم فکر کنم .
6 . خانوم ناظم شماره ی چاهار که ناظم ما اول هاس ، با شخصیت و جدیه .
به نظر نمیاد خیلی مهربون باشه اما فکر می کنم تا حدی با معرفت باشه !
شاید از اینی که گفتم بهتر یا بد تر باشه اینی که گفتم چیزی بود که به نظرم می اومد...
7 . یعنی اون موقع که من داشتم خواب تو رو می دیدم . تو هم داشتی خواب من رو می دیدی؟!
بی شماره . حالم خیلی دلگیرانه ست .