شب شعر



(عکس فقط عکس یک موش موشک دوست داشتنیه که هیچ دلیلی نمی بینم که به مطلب ربط داشته باشه ، با تشکر (: )

خب هر کسی من رو بشناسه مطمئناً می دونه که من مغرور نیستم ، اما واقعاً اخلاق خودم رو به شدت قبول دارم ! (: من واقعاً‌ آدم ام که با هر جور آدمی می سازم ، بد و خوبش رو کاری ندارم ! امکان این که کسی ازم ناراحت شه هم نسبتا خیلی کمه . بهرصورت می تونم با همه کنار بیام امّا بعضی موقع ها واقعا از توانم خارج می شه . |:
فکرش رو کنید مینا چطور دختریه که نتونستم تحملش کنم ، و حالا با هم قهریم ، و متاسفانه من خوشحالم از این قهر بودن ، تنها مشکلی که هست اینه که سرویس هامون یکیه ، وگرنه قول می دم تا آخر این ماه تقریباً فراموشش می کردم !! (:
مطمئناً من دیگه باهاش کاری ندارم ، نمی گم که باید عذر خواهی کنه تا ببخشمش ، اصلاً‌ و ابداً‌ حتی دوست هم ندارم که عذر خواهی کنه ، چون اون موقع نمی تونم نبخشمش و اون موقع مجبورم زورکی دوست باشم ، هر چند فکر نمی کنم که عذر خواهی هم کنه ، پس این طوری همه چیز خوب پیش می ره . (:
خب ، تعریف از خود نباشه ،‌ اما تو کلاسمون همه من رو دوست دارن D: نیم کت آخر از ردیف چپ می شینم و تقریبا جایی که می شینم رو دوست دارم ؛ با بچه های همین ردیف چپی هم بیشتر از بقیه دوستم ، کلا این وریا فرق دارن D:
اشتباه ترین فکری که در مورد من می شه کرد اینه که من یه بچه ی خر خونم !!! (!!!)‌ که بیشتر بچه ها بعد از این که جواب اولین امتحان ریاضی اومد این فکر رو در مورد من می کنن و منم دروغ چرا تا حدی حرص می خورم P:
با تموم علاقه یی که به درس فیزیک دارم اما زنگ های فیزیک برام خیلی بد می گذره ، معلم خوبی نداریم و این خیلی عذابم می ده . خوب درس نمی ده اما خیلی هم براش مهمه که حواس آدم سر کلاس باشه و این بیشتر از پیش عذابم می ده .
فردا یه آزمون جامع داریم و بعدش هم از ساعت سه تا پنج بعد از ظهر تو مدرسه شب شعر برگزار می شه ؛ تا حدی دوست دارم برم اما اگر برم و مراسمش مسخره باشه نمی ارزه برم چون هم کلی وقت حروم می شه هم حوصله هم خیلی چیزا D:
بعدم این که دیروز رفتم چشم پزشکی ، خانوم دکتر چشم پزشکم رو به شدت دوستش دارم خانوم خوشگل و مهربون و فهمیده یی ه . وقتی من رو دید به مامانم گفت که چقدر از دفعه پیش بزرگ تر شده ! کلی کپ کردم آخه دفعه ی پیش تو تعطیلات عید رفتم پیشش خیلی نگذشته اما نمی دونم چرا فکر می کنه که بزرگ شدم ، من که این طوری فکر نمی کنم P:
شماره ی چشمم نیم تا اومده بالا یعنی روی هم رفته هر کدوم شیش . راستی راستی از کور شدن می ترسم . S-: بهم گفت ورزش های سنگین نباید بکنی از جمله دراز نشست بارفیکس دو و ... ( فقط واسه چشمم !‌‌ ) گفت که چیز میز های سنگین نباید بلند کنم ، عینک جدیدم هم چاهارشنبه حاضر می شه .
به دلیل خیلی شرایط ها به شدت حالم خوب نیست . آ آ آ آ ی ی ی ی S-:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد